پروفایل
شرح وبلاگ
ماه ها پیش خواب دیدم، خواب یک دختر شیرین و وقتی او را به آغوش کشیدم گفتم: چه خوب است مادر بودن!
ماه ها بعد گفتند دختری میآید. آرام آرام رشدت را و بزرگ شدنت را تصور کردیم. هر روز بزرگتر می شدی و من عاشقتر و ما باورمان میشد که قرار است نام دیگری انتخاب کنیم، مادر و پدر
واقعا چندبار در زندگی عنوان میگیریم؟
شاید همان روزها باورم شد که این عنوان ابدی است و هرگز از من جدا نخواهد شد.
خیلی حرفها با تو زدم و تو هیچ نمیگفتی، روزهایی بود که دلم میگرفت، روزهایی بود که خسته میشدم اما تو همیشه آنجا بودی و هرتکانت به من امید میداد و عشق بود که شعله میگرفت.
حتی خانهمان برای آمدنت آماده است و ما هر روز هر شب به تو میاندیشیم
و امروز که وعده دیدارمان نزدیکتر از همیشه است خوشحالم
برای درآغوش کشیدنت ...
برای نوازشت ...
برای مادر و پدر شدن، برای پر شدن آغوش پدر.
اما دیگران نیز اینجا در دلم هستند، ترسها نگرانیها و نادانستهها و دلتنگی،
شاید چون دیگر در وجودم نخواهی بود، شاید چون پل امروز تا فردا را تنهایم!
شایدم همه با آمدنت دور شوند ما بمانیم و خانهای پر از تو و عشق!
راه راهی سخت بود ولی پایان خوشش نزدیک است…
نویسنده
آمار
تعداد مطالب :
35
تاریخ عضویت : 26 فروردین 90
تاریخ عضویت : 26 فروردین 90